١١ دی ١٣٩٣
پنجشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۰۴ ق.ظ
صبح ساعت ١٠ با یه حالت منگی از خواب بیدار شدم دهنم کلا یه حالت یه جوری داشت و چشمام به زور باز میشد ! با کلی مذاکره ماشین خواهرم رو گرفتم و به بهونه های مختلف از خونه زدم بیرون
الان ساعت ١٢:٣٥ هست نشستم توی ماشین به آهنگ رض گوش میدم ، حوصله هیچ کاری رو ندارم ، تایپ کردن هم برام سخته با این لعنتی ! یه دوست قدیمی هم الان مسیج داده خیلی داره خودش رو میگیره دوس دارم بهش بگم کوردوم گوری بودی تا الان ؟ خلاصه که ملت همین جورین تا کارت دارن بهت مسیج میدن ! الان هم منتظر هم عرفان مغازه اش رو باز کنه تا دوباره خودم دو لش کنم تو مغازه اش . سفارش پشت سفارش...
زندگی ام یه حالت بی هوده داره دیگه ، کلا نمیدونم چی کار کنم ؟
الان ( ٤:٢١ ) تو کافه نشستم سیگار ام دستمه و دارم تایپ میکنم ! عرفان هم مشغول کارای مهمونی امشبش هست و کلی تجهیزات گذاشته رو میز کارش :دی آدم حوس مهمونی میکنه این جوری !
هنوز توی کافه نشستم ، دیگه از کمر درد دارم میمیرم ، ولی از یه طرف هم حال خونه رو ندارم ، بقیه هم یه جوری دارن نگاه تایپ کردن من میکنن که انگار دارم اورانیم غنی میکنم :دی والا با این نوناشون !
الان ٢٠١٥ شد یکم شنگولم ، دارم آلبالو خشک میخورم ! خیلی خوبه ! ایشاالله سال خوبی باشه ! سال دیگه این موقع یه گهی شده باشم !
فعلا
۹۳/۱۰/۱۱